دستهاي آويزان ِ ساعت ِديواري
چند نقاشي از چيزي شبيه عشق
يك جاي خالي روي سينه
وسايه اي كه در آن محو مي شود
يك بيداري مضطرب
يك سكوت سنگين
وتكه اي از آسمان كه روياهايم را به دوش مي كشد
اين ها تنها دارايي من است
....................................................................................................
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: